کتاب امر به معروف و نهي از منکر - جلسه 076 - 99/11/25

موضوع عام: امر به معروف و نهي از منکر

موضوع خاص: مراتب امر به معروف و نهي از منکر

دلالت روايات مبين مراتب امر به معروف

موضوع عام: امر به معروف و نهي از منکر
موضوع خاص: مراتب امر به معروف و نهي از منکر
موضوع اخص: تبيين اين مراتب

بحث در مراتب امر به معروف و نهي از منکر است و يک مرحله، انکار قلبي است وديگري لساني و مرحله ي سوم انکار باليد مي باشد.
گفتيم عمده دليل بر اين مراتب، روايات است و صاحب جواهر هم عمدتا همين روايات را به عنوان دليل ذکر مي کند.[1]
ما در جلسه ي گذشته بخشي از اين روايات را ذکر کرديم و اکنون به ادامه ي آن مي پردازيم.
الْإِمَامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِيِّ ص فِي حَدِيثٍ قَالَ:... مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْ بِيَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ فَحَسْبُهُ أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِكَ كَارِهٌ.[2]
ذيل اين روايت يک معيار به دست انسان مي دهد و آن اينکه قلب انسان، آن عمل ناپسند را قبول نداشته باشد بنا بر اين لازم نيست که آثار آن در چهره ظاهر شود. اين معيار در بسياري از روايات وجود دارد.
(اين در حالي است که امام قدس سره در مسأله ي اول هنگامي که از مرحله ي اول که انکار قلبي است سخن مي گفت به آثاري اشاره کرد که در چهره ي انسان و عمل انسان ظاهر مي شد تا مصداق نهي از منکر باشد).
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي خُطْبَةٍ لَهُ يَذْكُرُ فِيهَا أَصْحَابَ الْجَمَلِ- فَوَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذَلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ وَ لَمْ‌ يُنْكِرُوا وَ لَمْ‌ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا يَدٍ دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ- مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ.[3]
در اين روايت سخني از انکار به قلب نيامده است.
قَالَ الرَّضِيُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى‌ فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.[4]
قَالَ وَ عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ‌ إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ.[5]

ادله ديگر اثبات مراتب امر به معروف

نقول: ادله ي ديگري هم وجود دارد که از آن جمله:
اطلاقات ادله ي امر به معروف و نهي از منکر است. اطلاقات ادله، هر نوع برخوردي در مقام ترک معروف و انجام منکر را شامل مي شود (لا اقل مواردي که طبق کلام امام قدس سره اثر انکار قلبي در چهره، رفتار و عمل انسان ظاهر شود).
البته از اين دليل نمي توان مراتب امر به معروف و نهي از منکر را استفاده کرد بلکه مصاديق آنها را مي توان استنباط نمود.
دليل ديگر حکم عقل و عقلاء است. اگر عقلاء بگويند که اگر با انکار قلبي که اثرش در چهره و عمل ظاهر مي شود و با آن کار، نهي از منکر حاصل شود، اين داخل در دفع فساد است و لازم مي باشد. بنا بر اين با سيره ي عقلاء، دفع مفسده و جلب منفعت مي توان لزوم مراتب سه گانه را ثابت کرد.
روايات نيز در واقع مطابق حکم عقل و اطلاقات است و آنها را تأييد مي کند.

بقي هنا امور؛ امر اول: لزوم رعايت مراتب سه گانه

مراعات مراتب سه گانه، علامه، تذکره، اعراض قلبي، اظهار انکار قلبي، قاعده ي الاسهل فالاسهلآيا مراعات مراتب سه گانه لازم است به اين گونه که مادامي که مرتبه ي اول کفايت مي کند به سراغ مرتبه ي دوم نرويم و هکذا؟
علامه در تذکره مي فرمايد: مراتب الإنكار ثلاثة :الأولى : بالقلب ، وهو يجب مطلقا ، (از قيد مطلقا استفاده مي شود که همان قلب، کافي است و الا اگر در مقام عمل باشد بايد شرط تأثير، علم و مانند آن هم وجود داشته باشد.) وهو أوّل المراتب ، فإنّه إذا علم أنّ فاعله ينزجر بإظهار الكراهة ، وجب عليه ذلك. وكذا لو عرف أنّه لا يكفيه ذلك وعرف الاكتفاء بنوع من الإعراض عنه والهجر، وجب عليه ذلك...‌[6]
نقول: مراتب سه گانه شرط نيست. بنا بر اين اگر کسي مي تواند با زبان به گونه اي که مفسده اي نداشته باشد نهي از منکر کند و به سراغ مرتبه ي اول که اعراض قلبي است نرود اشکالي ندارد. گاه انسان از طريق لسان که با بيان خوبي نهي از منکر مي کند به گونه اقدام مي کند که با مرحله ي اول که اظهار انکار قلبي است يکي مي باشد.
حتي بين مرتبه ي دوم و سوم يعني لسان و يد هم ترتيب نيست مثلا گاه مي توان شراب فروشي را بست در اينجا لازم نيست حتما از مرتبه ي دوم که لسان است استفاده کرد. (دقت شود که يد هميشه به معناي زدن نيست بلکه در مثال فوق با بستن شراب فروشي نيز محقق مي شود).
بله اگر يد مستلزم ضرب باشد، نمي توان بدون مرحله ي دوم که لسان است به سراغ آن رفت.
توجه شود که قاعده ي «الاسهل فالاسهل» شامل ما نحن فيه نمي شود. اين قاعده مربوط به جايي است که تمامي مراتب، داراي ضرر است که در اين صورت بايد به سراغ اسهل رفت که ضررش کمتر است. اما در ما نحن فيه مرتبه ي ادون چنين نيست که داراي ضرر باشد بنا بر اين معيار، اثر کردن است و حتي اگر در يک مرتبه اثر بيشتري وجود داشته باشد بايد از همان استفاده کرد. حتي گاه براي قلع ماده ي فساد بايد به سراغ مرتبه ي سوم که يد است رفت.
اضافه بر آن، اينکه اين ترتيب ها در روايات به شکل هاي مختلفي بيان شده است خود قرينه بر اين است که رعايت اين ترتيب ها الزامي نيست.

امر دوم: مراد از نهي با قلب

مراد از نهي با قلب چيست؟ آيا مراد مواردي است که آثار آن در وجه و رفتار و عمل انسان ظاهر مي شود (همان گونه که امام قدس سره در مسأله ي اول مي فرمايد) يا اينکه مراد، انزجار قلبي است هرچند اثري از آن در ظاهر انسان، پديدار نشود؟
ظاهر بعضي از روايات و عبارات علماء اين است که مجرد انزجار قلبي کافي است ولي امام قدس سره آن را به جايي تفسير کرده است که اثر آن در ظاهر، پديدار گردد.
مگر اينکه بگوييم: اين روايات منصرف به جايي است که آثار انزجار قلبي، ظاهر گردد.
حتي از روايت ابو جحيفه از امير مؤمنان عليه السلام که در بالا ذکر کرديم که مي فرمايد: فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ.[7] استفاده مي شود که حس تشخيص در کسي که انکار و انزجار قلبي ندارد گرفته مي شود زيرا به تدريج به منکر و ترک معروف عادت مي کند و مشاهده مي کند که خيلي ها آن منکر را مرتکب مي شوند در نتيجه ديگر احساس نمي کند منکري، رخ مي دهد. بنا بر اين انزجار قلبي، اثري براي خود انسان دارد که نبايد از آن غفلت نمود.

ارسال سوال درباره این درس
captcha
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
آیین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی
کنگره بین المللی نقش شیعه در گسترش علوم اسلامی
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی